حماره

لغت نامه دهخدا

( حمارة ) حمارة. [ ح ِ رَ ] ( ع اِ )حمار. ( اقرب الموارد ). ماده خر. ( منتهی الارب ). خرماده. ( مهذب الاسماء ). رجوع به حمار شود. || سنگها که گرد خانه صیاد برپا باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || صخره عظیم. ( از اقرب الموارد ). سنگ بزرگ. || سنگ که گرداگرد حوض نهند تا آب بیرون نرود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || هر سنگ پهنا که بر لحد نهند. ( منتهی الارب ). سنگی عریض که بر لحد گذارند. ( اقرب الموارد ). || چوبی است در هودج. ج ، حمائر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || نام حره ای است. ( منتهی الارب ). || پشت پای مردم. پشت قدم. || خرک حلاج. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ).

حمارة. [ ح َ مارْ رَ ] ( ع اِ ) سختی گرمای تموز.( مهذب الاسماء ). سختی گرما. ( منتهی الارب ). و گاه در شعر بتخفیف راء آید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

حمارة. [ ح َم ْ ما رَ ] ( ع اِ ) اسب پالانی. || خربندگان. یکی حَمّار. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

اسب پالانی

پیشنهاد کاربران

بپرس