حله باف. [ح ُل ْ ل َ / ل ِ ] ( نف مرکب ) بافنده حله : تا صبا شد حله باف و ابر شد گوهرفشان هیچ لعبت در چمن خالی ز طوق و یاره نیست.کمال الدین اسماعیل.