حلحله

لغت نامه دهخدا

( حلحلة ) حلحلة. [ ح َ ح َ ل َ ] ( ع مص ) از جای برانگیختن. ( تاج المصادر بیهقی ). || جنبانیدن از جای. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). حل حل گفتن شتران را و راندن. ( منتهی الارب ). || دور کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

از جای برانگیختن جنبانیدن از جای

پیشنهاد کاربران

بپرس