حلال کردن
مترادف حلال کردن: جایزشمردن، مباح کردن، بخشودن، عفو کردن، درگذشتن، ذبح شرعی کردن، روا دانستن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
روا کردن
روا دانستن
روا دانستن
بحل کردن ، بخشیدن، درگذشتن، چشم پوشیدن،
مهر و نفقه را حلال کردن : ممانعت از گرفتن مهر و نفقه و آن را بخشیدن.
نجات دادن نعمت از حرامی/ذبح حیوان رو به مرگ ( گویش تهرانی )
در گذشتن از تقصیر