عزم جزم تو بحل و عقد ملک
چون ستاره ثابت و سیار باد.
مسعودسعد ( دیوان ص 124 ).
که تا شاه بر حل و عقدی که داشت نیابت کن خویشتن را گماشت.
نظامی.
یافت بر حل و عقد شهرسپاه خلعت و دلخوشی ز حضرت شاه.
نظامی.
- اهل حل و عقد ؛ صاحب رأیان.- حل و عقد امور ؛ رتق و فتق آن :
شبها و روزهای تو در حل و عقد ملک
از حکمهای دور سپهر اختیار باد.
مسعودسعد.
تأثیر حل و عقدش در قبض و بسط ملک بر آب نقش گشت وبرآتش نشان گرفت.
مسعودسعد.
به دست ما چو ازین حل و عقد چیزی نیست بعیش ناخوش و خوش گر رضا دهیم رواست.
انوری.