حل شدنی

/hallSodani/

معنی انگلیسی:
dissolvable, that can be solved, dissoluble, resolvable

لغت نامه دهخدا

حل شدنی. [ح َ ش ُ دَ ] ( ص لیاقت ) قابل حل. آنچه حل پذیر باشد.

فرهنگ فارسی

قابل حل

مترادف ها

solvency (اسم)
حل شدنی، پرداختنی، عدم اعسار، قدرت پرداخت دین، حل کردنی، تحلیل بردنی، ملائت

dissoluble (صفت)
جدا شدنی، حل شدنی، تجزیه پذیر، قابل حل

soluble (صفت)
محلول، حل شدنی، قابل حل، حل پذیر

dissolvable (صفت)
حل شدنی، تجزیه شدنی، اب شدنی، معاف شدنی

solvable (صفت)
محلول، حل شدنی، قابل حل، قابل پرداخت، حل پذیر، قادر به تادیه وام، واریز شدنی

فارسی به عربی

قابل للذوبان

پیشنهاد کاربران

بپرس