حقیقت و مردِ دانا داستانی کودکانه نوشتهٔ بهرام بیضایی است که سالِ ۱۳۵۱ با نقّاشی های رنگیِ مرتضی ممیّز منتشر شد.
پسرکی، از پسِ عروسی در دِه و بازیِ مطربان، بنا می کند که با دوستانش نمایشی بسازد و بازی دربیاورد. القصّه کار به اینجا می کشد که بازی چقدر حقیقی است. پسرک در جستجوی «حقیقت» به تکاپو می افتد و از پدر و آموزگار و دیگران می پرسد. سرانجام نزدِ پیرمردی دانا بالای تپّه می رود. پیرمرد چیزکی می گوید و سراغِ مردِ دانا را به پسرک می دهد. پسرک به جستجوی مردِ دانا می رود و سال ها بر او می گذرد و از آبادی ها و شهر گذر می کند و ماجراهایی از سر می گذراند و کارها می کند و چیزها می آموزد؛ ولی مردِ دانا را نمی یابد. چون به خانه بازمی گردد، مردِ کاملی شده است که پدر و مادرش نمی شناسند و می رانند. پس به صحرا برمی گردد و از راهزنی کتابی و قلمی می خرد و خانه ای بر فرازِ تپّه ای می سازد و پیرانه سر در آنجا روزگار می گذراند و می داند که حقیقت همان چیزهاست که در کارِ مردمان و در گردشِ طبیعت دیده و آموخته. روزی کودکی خود را به فرازِ تپّه می رساند و از او سراغِ «حقیقت» را می گیرد. او، که اکنون پیر شده، می گوید که کسی هست که از او بسیار داناتر است و «پس از این می آید». و چون پسرک می پرسد که او را چگونه بشناسد، می گوید: «. . . او – اینک – پسرکی ست، در سن و سال تو. او، دریای پرسش است و می خواهد، بداند. »
... [مشاهده متن کامل]
نقّاشی های کتاب، که رنگی چاپ شده، کارِ مرتضی ممیّز است. این ها در جلدِ دوّمِ همهٔ تصویرسازی های مرتضی ممیز ( ۱۳۹۹ ) نیز آمده است. از ویژگی هایش، که در کارِ ممیّز بارها تکرار شده، رنگ های یکدست و کلاژِ کاغذ رنگی است.
نگارشِ حقیقت و مرد دانا به سالِ ۱۳۴۹ برمی گردد که فیروز شیروانلو از بعضی نویسندگان و شاعران درخواست تا کتابی مناسبِ کودکان بنویسند تا به توسّطِ انتشاراتِ کانونِ پرورشِ فکریِ کودکان و نوجوانان منتشر شود. این روایت سپس تر در آبانِ ۱۳۵۱ در سلسلهٔ کتاب های کودکِ همان ناشر چاپ شد. این کتاب چاپِ دوّمی نیز به تاریخِ شاهنشاهی ۲۵۳۵ ( ۱۳۵۵ هجریِ خورشیدی ) دارد. کانونِ پرورشِ فکری، پس از سال ها که کتاب نایاب بود و جز به صورتِ فایلِ PDF غیررسمی در دسترس نبود، باز در تابستانِ ۱۳۹۶ منتشرش کرد.
پسرکی، از پسِ عروسی در دِه و بازیِ مطربان، بنا می کند که با دوستانش نمایشی بسازد و بازی دربیاورد. القصّه کار به اینجا می کشد که بازی چقدر حقیقی است. پسرک در جستجوی «حقیقت» به تکاپو می افتد و از پدر و آموزگار و دیگران می پرسد. سرانجام نزدِ پیرمردی دانا بالای تپّه می رود. پیرمرد چیزکی می گوید و سراغِ مردِ دانا را به پسرک می دهد. پسرک به جستجوی مردِ دانا می رود و سال ها بر او می گذرد و از آبادی ها و شهر گذر می کند و ماجراهایی از سر می گذراند و کارها می کند و چیزها می آموزد؛ ولی مردِ دانا را نمی یابد. چون به خانه بازمی گردد، مردِ کاملی شده است که پدر و مادرش نمی شناسند و می رانند. پس به صحرا برمی گردد و از راهزنی کتابی و قلمی می خرد و خانه ای بر فرازِ تپّه ای می سازد و پیرانه سر در آنجا روزگار می گذراند و می داند که حقیقت همان چیزهاست که در کارِ مردمان و در گردشِ طبیعت دیده و آموخته. روزی کودکی خود را به فرازِ تپّه می رساند و از او سراغِ «حقیقت» را می گیرد. او، که اکنون پیر شده، می گوید که کسی هست که از او بسیار داناتر است و «پس از این می آید». و چون پسرک می پرسد که او را چگونه بشناسد، می گوید: «. . . او – اینک – پسرکی ست، در سن و سال تو. او، دریای پرسش است و می خواهد، بداند. »
... [مشاهده متن کامل]
نقّاشی های کتاب، که رنگی چاپ شده، کارِ مرتضی ممیّز است. این ها در جلدِ دوّمِ همهٔ تصویرسازی های مرتضی ممیز ( ۱۳۹۹ ) نیز آمده است. از ویژگی هایش، که در کارِ ممیّز بارها تکرار شده، رنگ های یکدست و کلاژِ کاغذ رنگی است.
نگارشِ حقیقت و مرد دانا به سالِ ۱۳۴۹ برمی گردد که فیروز شیروانلو از بعضی نویسندگان و شاعران درخواست تا کتابی مناسبِ کودکان بنویسند تا به توسّطِ انتشاراتِ کانونِ پرورشِ فکریِ کودکان و نوجوانان منتشر شود. این روایت سپس تر در آبانِ ۱۳۵۱ در سلسلهٔ کتاب های کودکِ همان ناشر چاپ شد. این کتاب چاپِ دوّمی نیز به تاریخِ شاهنشاهی ۲۵۳۵ ( ۱۳۵۵ هجریِ خورشیدی ) دارد. کانونِ پرورشِ فکری، پس از سال ها که کتاب نایاب بود و جز به صورتِ فایلِ PDF غیررسمی در دسترس نبود، باز در تابستانِ ۱۳۹۶ منتشرش کرد.