حقه زدن


معنی انگلیسی:
hoax, jockey, scheme

لغت نامه دهخدا

حقه زدن. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) حقه زدن بکسی. گول کردن او. او را فریفتن : هزار حقه میزند؛ هزار نیرنگ و فریب و مکر دارد.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فریب دادن .

پیشنهاد کاربران

بامبول سوار کردن . [ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) حقه زدن . ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ) . بامبول درآوردن . شیوه زدن . کلک زدن . رجوع به بامبول و دیگر ترکیبات آن شود.
حقه زدن : [عامیانه، کنایه ] فریب دادن.
حقه/حقه ای سوار کردن
mischief - Defraud

بپرس