[ویکی الکتاب] معنی حَقَّتْ: محقق و ثابت شد - قضای حتمی رانده شد
معنی حُقَّتْ: سزاوار شد
ریشه کلمه:
حقق (۲۸۷ بار)
«حُقَّت» از مادّه «حق» به معنای شایسته و سزاوار است.
ثابت. ضدّ باطل. راغب گوید: اصل حقّ به معنی مطابقت و موافقت است. در قاموس ضدّ باطل، صدق، وجود ثابت و غیره گفته است. در مجمع ذیل آیه 7 از سوره انفال گوید: حقّ آن است که شیء در موقع خود واقع شود. سخن مجمع عبارت از اخرای قول راغب است پس معنای حقّ مطابقت و وقوع شیء در محل خویش است و آن در تمام مصادیق قابل تطبیق است. مثلا در آیه مراد آن است که ضلالت در موقع خود واقع شد و گمراهی مطابق وضع آنها گردید و اگر بگوئیم ضلالت بر آنها حتمی و ثابت شد باز درست است . * آن گاه که آسمان بشکافد و از پروردگار خویش فرمان برد و ثابت و حتمی است که فرمان برد و ثابت و حتمی است که فرمان خواهد برد یعنی: «حقّت السماء للطاعة عن امر ربّها» همچنین است آیه پنجم همان سوره . * ، احقاق حق و باطل، ثابت کردن حق و روشن کردن بطلان باطل است یعنی: تا خدا حق را اثبات و بطلان باطل را آشکار نماید. * این تعبیر در چند محل از قرآن کریم آمده است و مفهوم ظاهری آنست که پیامبران را بنا حق میکشتند و از آن به نظر میآید که پیامبران را به حق میتوان کشت یعنی صورتی هست که در آن کشتن پیغمبر، حق است. نا گفته نماند: قید «بِغَیْرِالْحَقِّ» مفهوم مخالف ندارد بلکه صفت قتل پیامبران است و مقصود آن است که قتل پیغمبر فقط ظلم و به ناحق است چنانکه در آیه «وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ اِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» معنایش آن است که ادعای شریک بر خدابی برهان است نه اینکه ممکن است کسی در این ادّعا با برهان باشد و امثال آن بسیار است (مجمع ) * «حق» از اسماء حسنی است المیزان گوید: چون خدا بذاته و صفاته غیر قابل زوال است لذا حقّ از اسماء حسناب اوست. در مجمع نقل میکند علّت این تسمیه آن است که امر خدا همه حقّ است و باطل در آن نیست . بهتر است گفته شود که ذات و افعال و صفات خدا حقّ است یعنی همه آنها مطابق واقع و درجای و موقع خویش است و معنی حق چنانکه گفته شد مطابقت است . * حقیق را جدیر و سزاوار معنی کردهاند یعنی سزاوارم که بر خدا جز حقّ نگویم. و احتمال دادهاند که تعدیه به «علی» برای تضمین معنای حریص است یعنی: حریصم که بر خدا جز حقّ نگویم در اقرب آمده: «حقیق علیه:حریص». به هر حال، آن از حقّ است یعنی مطابق حال من آن است... چنانکه «احقّ» در آیه و غیره نیز به معنی سزاوارتر و از مصادیق معنی اصلی کلمه است . * حاقّة یکی از نامهای قیامت است و شاید بواسطه ثابت و حتمی بودن حاقّة گفته شده است در مجمع گوید، «حقّه و حاقّه» هر دو به یک معنی است. و تأنیث آن به واسطه موصوف است مثل الساعة الحاقة و شاید تاء برای مبالغه باشد. در علّت این تسمیه وجوه دیگری نیز گفتهاند ولی وجه فوق از همه بهتر است چنانکه در تعبیر دیگر آمده «اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَهٌ» کاذبة نبودن همان حاقّة و حتمی بودن است یعنی این خبر مطابق واقع است .
معنی حُقَّتْ: سزاوار شد
ریشه کلمه:
حقق (۲۸۷ بار)
«حُقَّت» از مادّه «حق» به معنای شایسته و سزاوار است.
ثابت. ضدّ باطل. راغب گوید: اصل حقّ به معنی مطابقت و موافقت است. در قاموس ضدّ باطل، صدق، وجود ثابت و غیره گفته است. در مجمع ذیل آیه 7 از سوره انفال گوید: حقّ آن است که شیء در موقع خود واقع شود. سخن مجمع عبارت از اخرای قول راغب است پس معنای حقّ مطابقت و وقوع شیء در محل خویش است و آن در تمام مصادیق قابل تطبیق است. مثلا در آیه مراد آن است که ضلالت در موقع خود واقع شد و گمراهی مطابق وضع آنها گردید و اگر بگوئیم ضلالت بر آنها حتمی و ثابت شد باز درست است . * آن گاه که آسمان بشکافد و از پروردگار خویش فرمان برد و ثابت و حتمی است که فرمان برد و ثابت و حتمی است که فرمان خواهد برد یعنی: «حقّت السماء للطاعة عن امر ربّها» همچنین است آیه پنجم همان سوره . * ، احقاق حق و باطل، ثابت کردن حق و روشن کردن بطلان باطل است یعنی: تا خدا حق را اثبات و بطلان باطل را آشکار نماید. * این تعبیر در چند محل از قرآن کریم آمده است و مفهوم ظاهری آنست که پیامبران را بنا حق میکشتند و از آن به نظر میآید که پیامبران را به حق میتوان کشت یعنی صورتی هست که در آن کشتن پیغمبر، حق است. نا گفته نماند: قید «بِغَیْرِالْحَقِّ» مفهوم مخالف ندارد بلکه صفت قتل پیامبران است و مقصود آن است که قتل پیغمبر فقط ظلم و به ناحق است چنانکه در آیه «وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ اِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» معنایش آن است که ادعای شریک بر خدابی برهان است نه اینکه ممکن است کسی در این ادّعا با برهان باشد و امثال آن بسیار است (مجمع ) * «حق» از اسماء حسنی است المیزان گوید: چون خدا بذاته و صفاته غیر قابل زوال است لذا حقّ از اسماء حسناب اوست. در مجمع نقل میکند علّت این تسمیه آن است که امر خدا همه حقّ است و باطل در آن نیست . بهتر است گفته شود که ذات و افعال و صفات خدا حقّ است یعنی همه آنها مطابق واقع و درجای و موقع خویش است و معنی حق چنانکه گفته شد مطابقت است . * حقیق را جدیر و سزاوار معنی کردهاند یعنی سزاوارم که بر خدا جز حقّ نگویم. و احتمال دادهاند که تعدیه به «علی» برای تضمین معنای حریص است یعنی: حریصم که بر خدا جز حقّ نگویم در اقرب آمده: «حقیق علیه:حریص». به هر حال، آن از حقّ است یعنی مطابق حال من آن است... چنانکه «احقّ» در آیه و غیره نیز به معنی سزاوارتر و از مصادیق معنی اصلی کلمه است . * حاقّة یکی از نامهای قیامت است و شاید بواسطه ثابت و حتمی بودن حاقّة گفته شده است در مجمع گوید، «حقّه و حاقّه» هر دو به یک معنی است. و تأنیث آن به واسطه موصوف است مثل الساعة الحاقة و شاید تاء برای مبالغه باشد. در علّت این تسمیه وجوه دیگری نیز گفتهاند ولی وجه فوق از همه بهتر است چنانکه در تعبیر دیگر آمده «اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَهٌ» کاذبة نبودن همان حاقّة و حتمی بودن است یعنی این خبر مطابق واقع است .
wikialkb: حُقّت