حقارت

/heqArat/

مترادف حقارت: بی قدری، پستی، خواری، ذلت، زبونی، فرومایگی، کوچکی، مذلت، ناکسی

متضاد حقارت: بزرگی، عزت

برابر پارسی: پستی، خواری، زبونی

معنی انگلیسی:
abjection, inferiority, contempt, debasement, insignificance, insignificancy, lowliness

لغت نامه دهخدا

حقارت. [ ح َ رَ ] ( ع اِمص ) ذلت. خواری. ( از اقرب الموارد ). زبونی. پستی. فرومایگی. کوچکی. || ( مص ) خرد شدن. حقیر شدن. ( زوزنی ). خوار شدن. زبون شدن. || خرد شمردن. کوچک شمردن. تحقیر :
در هیچکس بچشم حقارت نظر مکن
تا در تو هم بدیده تحقیر ننگرند.
خواجه عبداﷲ انصاری.
مبین در هیچ شخصی از حقارت
که نپذیرد در این جا دل عمارت.
ناصرخسرو.
در من بحقارت نتوان کرد نگاه
یک باز سپید به ز صد باز سیاه.
ادیب صابر.
دو امیرزاده در مصر بودند، یکی علم آموخت و آن دگر مال اندوخت... پس این توانگر بچشم حقارت در فقیر نظر کردی. ( گلستان ). رجوع به حقارة شود.

حقارة. [ ح َ رَ ] ( ع مص ) خرد و خوار شدن.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به حقارت شود.

فرهنگ فارسی

کوچک شدن، پست شدن، واری، پستی، کوچکی، پستی
۱ - ( مصدر ) خوار شدن حقیر گشتن . ۲ - ( اسم ) خواری پستی زبونی .

فرهنگ معین

(حَ رَ ) [ ع . حقارة ] (اِمص . ) خواری ، پستی ، زبونی .

فرهنگ عمید

۱. کوچک شدن، پست شدن، خوار شدن.
۲. کوچکی، پستی، خواری، زبونی.

جدول کلمات

پستی, خواری, زبونی

مترادف ها

demission (اسم)
واگذاری، کناره گیری، استعفاء، حقارت

scorn (اسم)
تحقیر، مذمت، بی اعتنایی، حقارت، تمسخر، عار، خردانگاری

humility (اسم)
پستی، تحقیر، تواضع، فروتنی، حقارت، بی اهمیتی، خشوع، افتادگی

paltriness (اسم)
اشغال، حقارت، ناچیزی

فارسی به عربی

اذلال , ازدراء

پیشنهاد کاربران

خوارمایگی. [ خوا / خا ی َ / ی ِ ] ( حامص مرکب ) حالت خوارمایه داشتن. بی ارزشی. بی قدری. بی اعتباری. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
واژه حقارت
معادل ابجد 709
تعداد حروف 5
تلفظ he ( a ) qārat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: حَقارة]
مختصات ( حَ رَ ) [ ع . حقارة ] ( اِمص . )
آواشناسی heqArat
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

کوچک
واژه: حَقارَت تلفظ آنhaqAratنوشته میشود لطف کنید اصلاح نمایید.
محقرة. [ م َ ق َ رَ ] ( ع مص ) خرد بودن. حقیر بودن. خرد و خوار بودن. ( آنندراج ) . حقارت. و حقارت شود. || ( اِمص ) خردی. حقیری. خواری. ( آنندراج ) . رجوع به حقیر و رجوع به حقارت شود.
خست
پستی 😉خواری😃حقیری🤩
پستی ، خواری ، حقیری
کوچکی

بپرس