بندگان و کهتران را حق چنین باید شناخت
شادباش ای پادشاه حق شناس حقگزار.
فرخی.
بناکرده خدمت دهی حق خدمت که دیده ست هرگز چو تو حق گزاری.
فرخی.
شمس الکفاة صاحب سید وزیر شاه بوالقاسم احمدحسن آن حرّ حق گزار.
فرخی.
هم حق شناس باشد هم حقگزار باشدهم در بدی و نیکی اسپاسدار باشد.
منوچهری.
شود باطل چگوئی حق هرگزاگر حق را نباشد حقگزاری.
ناصرخسرو.
آن حکیم پاک اصل و رادمرد معتبرآن کریم دین پژوه و حق نیوش و حقگزار.
سنائی.
گرملیحی یا قبیحی ور لطیفی یا کثیف بنده صدر جهانی حق شناس و حق گزار.
سوزنی.
دلشاد باش و خرم و خوش خوش طرب فزای بنده نواز باش و حق اندیش و حق گزار.
سوزنی.
بسیار منت است ترا بر من از قیاس کان را بعمرها نتوان بود حقگزار.
سوزنی.
زهی بندگان را خداوندگارخداوند را بنده حق گزار.
سعدی.
اینش سزا نبود دل حقگزار من کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید.
حافظ.
بحق صحبت دیرین که هیچ محرم رازبیار یک جهت حقگزار ما نرسد.
حافظ.
مبتلا گشتم در این بند و بلاکوشش آن حق گزاران یاد باد.
حافظ.