[ویکی فقه] حق مرتبهای از سلطنت متعلق به شخص در باب تجارت استعمال دارد. برخی نیز در خصوص آن، رسالهای مستقل نوشتهاند.
واژه حق در لغت به معنای ثبوت و ثابت آمده است؛ لیکن در معنای اصطلاحی حق، همچنین تمایز آن از حکم و ملک، در کلمات فقها بحثهای بسیار و نظرات مختلفی مطرح است؛ بدون آنکه به نتیجهای مشخص و شفاف- که حق را از آن دو کاملا متمایز، و خصایص و ویژگیهای هریک را معلوم کند- رسیده باشند. از این رو، برخی فقها چیزهایی را از مصادیق حق بر شمردهاند؛ در حالی که برخی دیگر آنها را جزو احکام میدانند.
دیدگاه های مختلف درباره معنای حق
مهمترین دیدگاهها در باره حق عبارتند از:
← حق عبارت است از مرتبهای از سلطنت
از ویژگیهای حق قابلیت آن برای اسقاط است.
صاحبان همه دیدگاههای یاد شده اجمالًا بر این مطلب اتفاق نظر دارند. اختلاف مطرح در این بخش این است که آیا قوام حق به قابلیت آن برای اسقاط است، به گونهای که عدم امکان اسقاط حقّی کشف از حق نبودن آن میکند و آن را مصداق حکم قرار میدهد، یا اینکه چنین نیست؛ بلکه حق هرچند بر حسب طبع و فی حدّ نفسه قابلیت اسقاط را دارد، لیکن مشروط به عدم وجود دلیلی بر خلاف آن است. به عبارت دیگر، اصل در حقوق قابلیت آنها برای اسقاط است، مگر آنکه حقّی به دلیلی خاص از این اصل خارج شود. بسیاری از فقها قول نخست را پذیرفته و گفتهاند: از قواعد پذیرفته شده نزد عقلا این است که هر صاحب حقّی میتواند حق خود را اسقاط کند و این، بارزترین ویژگی حق، بلکه بدیهیترین مرتبه آن است. بنابر این، حق بودن چیزی با عدم امکان اسقاط آن ناسازگار است.
در نتیجه عدم امکان اسقاط چیزی نشانه حکم بودن آن است، مانند حق ولایت پدر بر فرزند و حق استمتاع زوج از زوجه. بنابر این دیدگاه، تقسیم حقوق به حقوق قابل اسقاط و غیر قابل اسقاط صحیح نخواهد بود.
در مقابل، برخی در اعتبار قاعده عقلایی فوق اشکال کرده و حقوق را حقیقتاً به دو قسم یاد شده منقسم دانستهاند.
برخی نیز گفتهاند: حق هرچند بر حسب طبع خود قابل اسقاط است و در نتیجه اصل در حقوق قابلیت آن برای اسقاط میباشد؛ لیکن این، در صورتی است که دلیلی بر خلاف آن وارد نشده باشد و با وجود دلیل بر خلاف، از اصل اوّلی خارج میشود، مانند حق پدر بر فرزند و عکس آن.
بعضی گفتهاند: هر چند تقسیم حق به قابل و غیر قابل اسقاط بودن صحیح است؛ اما موردی که حق بودن آن احراز شود، لیکن قابل اسقاط نباشد، ثابت نشده است.
برخی دیگر گفتهاند: ویژگیهای اسقاط، نقل و انتقال همه حقوق را در بر نمیگیرد؛ از این رو، ممکن است حقّی پیدا شود که همه یا بعضی ویژگیهای یاد شده را نداشته باشد و ثمره وجود این خواص در جایی است که یکی از آنها در چیزی یافت شود، که در این صورت، علم به حق بودن آن پیدا میشود؛ لیکن در صورت عدم وجود هیچ یک از آن ویژگیها در چیزی، آن شیء محکوم به حکم بودن نمیشود.
متعلّق حق
...
واژه حق در لغت به معنای ثبوت و ثابت آمده است؛ لیکن در معنای اصطلاحی حق، همچنین تمایز آن از حکم و ملک، در کلمات فقها بحثهای بسیار و نظرات مختلفی مطرح است؛ بدون آنکه به نتیجهای مشخص و شفاف- که حق را از آن دو کاملا متمایز، و خصایص و ویژگیهای هریک را معلوم کند- رسیده باشند. از این رو، برخی فقها چیزهایی را از مصادیق حق بر شمردهاند؛ در حالی که برخی دیگر آنها را جزو احکام میدانند.
دیدگاه های مختلف درباره معنای حق
مهمترین دیدگاهها در باره حق عبارتند از:
← حق عبارت است از مرتبهای از سلطنت
از ویژگیهای حق قابلیت آن برای اسقاط است.
صاحبان همه دیدگاههای یاد شده اجمالًا بر این مطلب اتفاق نظر دارند. اختلاف مطرح در این بخش این است که آیا قوام حق به قابلیت آن برای اسقاط است، به گونهای که عدم امکان اسقاط حقّی کشف از حق نبودن آن میکند و آن را مصداق حکم قرار میدهد، یا اینکه چنین نیست؛ بلکه حق هرچند بر حسب طبع و فی حدّ نفسه قابلیت اسقاط را دارد، لیکن مشروط به عدم وجود دلیلی بر خلاف آن است. به عبارت دیگر، اصل در حقوق قابلیت آنها برای اسقاط است، مگر آنکه حقّی به دلیلی خاص از این اصل خارج شود. بسیاری از فقها قول نخست را پذیرفته و گفتهاند: از قواعد پذیرفته شده نزد عقلا این است که هر صاحب حقّی میتواند حق خود را اسقاط کند و این، بارزترین ویژگی حق، بلکه بدیهیترین مرتبه آن است. بنابر این، حق بودن چیزی با عدم امکان اسقاط آن ناسازگار است.
در نتیجه عدم امکان اسقاط چیزی نشانه حکم بودن آن است، مانند حق ولایت پدر بر فرزند و حق استمتاع زوج از زوجه. بنابر این دیدگاه، تقسیم حقوق به حقوق قابل اسقاط و غیر قابل اسقاط صحیح نخواهد بود.
در مقابل، برخی در اعتبار قاعده عقلایی فوق اشکال کرده و حقوق را حقیقتاً به دو قسم یاد شده منقسم دانستهاند.
برخی نیز گفتهاند: حق هرچند بر حسب طبع خود قابل اسقاط است و در نتیجه اصل در حقوق قابلیت آن برای اسقاط میباشد؛ لیکن این، در صورتی است که دلیلی بر خلاف آن وارد نشده باشد و با وجود دلیل بر خلاف، از اصل اوّلی خارج میشود، مانند حق پدر بر فرزند و عکس آن.
بعضی گفتهاند: هر چند تقسیم حق به قابل و غیر قابل اسقاط بودن صحیح است؛ اما موردی که حق بودن آن احراز شود، لیکن قابل اسقاط نباشد، ثابت نشده است.
برخی دیگر گفتهاند: ویژگیهای اسقاط، نقل و انتقال همه حقوق را در بر نمیگیرد؛ از این رو، ممکن است حقّی پیدا شود که همه یا بعضی ویژگیهای یاد شده را نداشته باشد و ثمره وجود این خواص در جایی است که یکی از آنها در چیزی یافت شود، که در این صورت، علم به حق بودن آن پیدا میشود؛ لیکن در صورت عدم وجود هیچ یک از آن ویژگیها در چیزی، آن شیء محکوم به حکم بودن نمیشود.
متعلّق حق
...
wikifeqh: حق_متعلق_به_شخص