زو حق شناس تر نبود هیچ حق شناس
زو بردبارتر نبود هیچ بردبار.
فرخی.
بندگان و کهتران حق چنین باید شناخت شادباش ای پادشاه حق شناس حقگزار.
فرخی.
همواره پادشاه جهان باداآن حق شناس حق ده حرمت دان.
فرخی.
نیست از شاهان گیتی اندر این گیتی چو اووقت خدمت حق شناس و وقت زلّت بردبار.
فرخی.
هم حق شناس باشد هم حق گزار باشدهم در بدی و نیکی اسپاسدار باشد.
منوچهری.
این پادشاه بزرگ و راعی حق شناس است. ( تاریخ بیهقی ).گر انصاف خواهی سگ حق شناس
بسیرت به از مردم ناسپاس.
( بوستان ).
من ار حق شناسم وگر خودنمای برون با تو دارم درون با خدای.
( بوستان ).