حق الهی پادشاهان (divine right of kings)
جیمز اول
از اصول اعتقادی سیاسی مسیحی. براساس این اصل سلطنت موروثی، نظامی مورد تأیید خداوند است و حق موروثی را نمی توان سلب کرد. پادشاهان برای اعمالشان فقط در برابر خدا مسئول اند، لذا شورش علیه حکومت قانونی آنان کفرآمیز است. در اروپا منشأ این اعتقاد، به زمانی بازمی گردد که پاپ زاکاریاس در ۷۵۱م پِپین را که با خلع شیلدریک سوم خود به پادشاهی فرانک ها نشسته بود تدهین کرد. این حق در اروپای قرن های ۱۶ و ۱۷ در اوج بود و به منزلۀ سلاحی علیه ادعاهای پاپ سالاری محسوب می شد ـ دادگاه لوئی چهاردهم، پادشاه فرانسه، این حق را محدود کرد ـ و در انگلستان قرن ۱۷ حامیان خاندان استوارت در مخالفت با نظریه های مردم سالارانه پاک دینان و اعضای حزب لیبرال از آن حمایت کردند. بسیاری از اعضای گروه اخیر برای فرار از آزار و شکنجه به مستعمرات امریکا مهاجرت کردند. بر طبق این اصل، پادشاهان نمایندگان مستقیم خدا محسوب می شوند و به علت این که خلیفۀ خدا در روی زمین اند، مردم باید از آنان کاملاً اطاعت کنند. آنان فقط از خدا اطاعت می کنند و هیچ مسئولیتی در قبال افراد تحت سلطه شان ندارند. جیمز اول، پادشاه انگلستان، در کتاب خود، با نام قانون حقیقی پادشاهی های آزاد، به حق الهی به منزلۀ یک اصل تأکید کرد. حامیان پسرش به افراط از این حق استفاده کردند. ادعای چارلز اول برای برخورداری از حق الهی، علت اصلی کشمکش های پارلمان و سلطنت طلبان در قرن ۱۷ بود. به این اصل یک بار دیگر در بحران محرومیت و در انقلاب باشکوه ۱۶۸۸ (در تاریخ انگلستان) استناد شد و آن هنگامی بود که ویلیام آرینج طی کودتایی اشرافی جانشین جیمز دوم شد. مؤثرترین شرح و تفسیر حق الهی به زبان انگلیسی را می توان در اثر سر رابرت فیلمر با نام پدرسالار (۱۶۸۰) یافت که از راه قیاس استدلال می کند که قدرت های خدا بر جهان، پدر بر خانواده، و حاکم بر مردم همگی از پیش مقدّر شده و مطلق اند. موفقیت اثر جان لاک، با نام دو رساله دربارۀ حکومت (۱۶۹۰)، نشانۀ افول نظریۀ حق الهی در انگلستان بود، هرچند تا ۱۷۸۹، که روسو با اصل حق الهی پادشاهان به مخالفت برخاست، تعبیری از آن به خصوص در فرانسه مطرح بود. در ایران پیش از اسلام آن گونه که از اسطوره ها، حماسه ها و کتیبه ها برمی آید، پادشاهان از فرّۀ ایزدی برخوردار بودند و اگر مرتکب گناه یا ستم می شدند، این فّر از ایشان جدا و سبب سرنگونی آنان می شد، چنانچه دربارۀ جمشید جم چنین روی داد. داریوش اول رسیدن خود به پادشاهی را به یاری اهورا مزدا می دانست. در دوران اسلامی اصل «الحق لِمَن غَلَب» برای سلطنت اساس قرار گرفت و خلفای اموی و عباسی با امیرالمؤمنین یا امیرالمسلمین خواندن خویش می کوشیدند بین زمین و آسمان پیوندی برقرار و قدرت خود را تحکیم شده و مؤید به تأییدات الهی جلوه دهند. شاهان صفوی از طریق قرارگرفتن در کنف حمایت علمای شیعی خود را بر حق می نمایاندند تا شائبۀ جائربودن همۀ حکومت ها تا ظهور امام زمان را ـ که اعتقاد شیعیان بود ـ برطرف کنند. پادشاهان عثمانی در ترکیه و شاهان قاجار در ایران لقب ظل الله داشتند. قانون اساسی مشروطۀ ایران نیز سلطنت را موهبتی الهی می دانست که از جانب مردم به پادشاه تفویض شده است. در ژاپن، چین و برخی کشورهای دیگر پادشاه را فرزند آفتاب، آسمان یا خدایان می شمردند.
جیمز اول
از اصول اعتقادی سیاسی مسیحی. براساس این اصل سلطنت موروثی، نظامی مورد تأیید خداوند است و حق موروثی را نمی توان سلب کرد. پادشاهان برای اعمالشان فقط در برابر خدا مسئول اند، لذا شورش علیه حکومت قانونی آنان کفرآمیز است. در اروپا منشأ این اعتقاد، به زمانی بازمی گردد که پاپ زاکاریاس در ۷۵۱م پِپین را که با خلع شیلدریک سوم خود به پادشاهی فرانک ها نشسته بود تدهین کرد. این حق در اروپای قرن های ۱۶ و ۱۷ در اوج بود و به منزلۀ سلاحی علیه ادعاهای پاپ سالاری محسوب می شد ـ دادگاه لوئی چهاردهم، پادشاه فرانسه، این حق را محدود کرد ـ و در انگلستان قرن ۱۷ حامیان خاندان استوارت در مخالفت با نظریه های مردم سالارانه پاک دینان و اعضای حزب لیبرال از آن حمایت کردند. بسیاری از اعضای گروه اخیر برای فرار از آزار و شکنجه به مستعمرات امریکا مهاجرت کردند. بر طبق این اصل، پادشاهان نمایندگان مستقیم خدا محسوب می شوند و به علت این که خلیفۀ خدا در روی زمین اند، مردم باید از آنان کاملاً اطاعت کنند. آنان فقط از خدا اطاعت می کنند و هیچ مسئولیتی در قبال افراد تحت سلطه شان ندارند. جیمز اول، پادشاه انگلستان، در کتاب خود، با نام قانون حقیقی پادشاهی های آزاد، به حق الهی به منزلۀ یک اصل تأکید کرد. حامیان پسرش به افراط از این حق استفاده کردند. ادعای چارلز اول برای برخورداری از حق الهی، علت اصلی کشمکش های پارلمان و سلطنت طلبان در قرن ۱۷ بود. به این اصل یک بار دیگر در بحران محرومیت و در انقلاب باشکوه ۱۶۸۸ (در تاریخ انگلستان) استناد شد و آن هنگامی بود که ویلیام آرینج طی کودتایی اشرافی جانشین جیمز دوم شد. مؤثرترین شرح و تفسیر حق الهی به زبان انگلیسی را می توان در اثر سر رابرت فیلمر با نام پدرسالار (۱۶۸۰) یافت که از راه قیاس استدلال می کند که قدرت های خدا بر جهان، پدر بر خانواده، و حاکم بر مردم همگی از پیش مقدّر شده و مطلق اند. موفقیت اثر جان لاک، با نام دو رساله دربارۀ حکومت (۱۶۹۰)، نشانۀ افول نظریۀ حق الهی در انگلستان بود، هرچند تا ۱۷۸۹، که روسو با اصل حق الهی پادشاهان به مخالفت برخاست، تعبیری از آن به خصوص در فرانسه مطرح بود. در ایران پیش از اسلام آن گونه که از اسطوره ها، حماسه ها و کتیبه ها برمی آید، پادشاهان از فرّۀ ایزدی برخوردار بودند و اگر مرتکب گناه یا ستم می شدند، این فّر از ایشان جدا و سبب سرنگونی آنان می شد، چنانچه دربارۀ جمشید جم چنین روی داد. داریوش اول رسیدن خود به پادشاهی را به یاری اهورا مزدا می دانست. در دوران اسلامی اصل «الحق لِمَن غَلَب» برای سلطنت اساس قرار گرفت و خلفای اموی و عباسی با امیرالمؤمنین یا امیرالمسلمین خواندن خویش می کوشیدند بین زمین و آسمان پیوندی برقرار و قدرت خود را تحکیم شده و مؤید به تأییدات الهی جلوه دهند. شاهان صفوی از طریق قرارگرفتن در کنف حمایت علمای شیعی خود را بر حق می نمایاندند تا شائبۀ جائربودن همۀ حکومت ها تا ظهور امام زمان را ـ که اعتقاد شیعیان بود ـ برطرف کنند. پادشاهان عثمانی در ترکیه و شاهان قاجار در ایران لقب ظل الله داشتند. قانون اساسی مشروطۀ ایران نیز سلطنت را موهبتی الهی می دانست که از جانب مردم به پادشاه تفویض شده است. در ژاپن، چین و برخی کشورهای دیگر پادشاه را فرزند آفتاب، آسمان یا خدایان می شمردند.
wikijoo: حق_الهی_پادشاهان