حفف

لغت نامه دهخدا

حفف. [ ح َ ف َ ] ( ع اِ ) جانب. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || نشان. پی. اثر. حف. حفاف. ایز. || سختی عیش. کمی مال. || ناحیت. || قصیر مقتدر از مردان. کوتاه باقدرت. ( منتهی الارب ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
حفّ. احاطه کردن در مجنع گوید: «حَفَّ الْقَوْمُ بِالشَّیْ‏ءِ:اَطافُوابِهِ» و دو جانب شی‏ء را دو حفاف آن گویند گوئی که آن شی‏ء را احاطه کرده‏اند . در نهج البلاغه خطبه 174 از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل می‏کند: «حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَکارِهِ وَ حُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ» بهشت با مکاره و آتش با شهوات احاطه شده است برای یکی از آن دو دو باغ از تاک دادیم و آن دو را به نخل احاطه کردیم . یعنی ملائکه را در حالیکه عرش را احاطه کرده‏اند می‏بینی بیضاوی گوید «من» زاید یا برای ابتدا است ولی بهتر است برای بیان باشد. در المیزان گوید: عرش نقامی است که اوامر الهی از آن صادر می‏شود ملائکه در روز قیامت عرش را احاطه مرده و به آن چشم می‏دوزد و منتظر دستور می‏مانند و در آن حال تسبیح می‏گویند. رجوع شود به «عرش» .

پیشنهاد کاربران

بپرس