حفظ عهد

لغت نامه دهخدا

حفظ عهد. [ ح ِ ظِ ع َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نگاه داشتن پیمان. مقابل نقض عهد. || هوالوقوف عند ماحده اﷲ تعالی لعباده فلایفقد حیث ما امرو لایوجد حیث ما ینهی. کذا فی اصطلاحات الصوفیة لکمال الدین ابی الغنائم. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || حفظ عهد ربوبیت عبارتست از اینکه هیچ تمامیت را جز بحق عز اسمه و هیچ نقصان را جز بسوی بندگان منسوب ندانند. کذا فی اصطلاحات الصوفیة. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

نگاهداشتن پیمان

پیشنهاد کاربران

درست داشتن عهد و پیمان ؛ حفظ کردن پیمان. نگه داشتن عهد. عهد و پیمان استوار داشتن :
چو پیمان همی داشت خواهی درست
تنی صد که پیوسته خون تست.
فردوسی.
چرا نگفتی با من بتا بروز نخست
که عهد و وعده و پیمان من مدار درست.
سوزنی.

بپرس