حفص اموی
لغت نامه دهخدا
و کانت امیة فی ملکها
ثجور و تکثر عدواتها
فلما رای اﷲ ان قدطغت
و لم یحمل الناس طغیانها
رماها بسفاح آل الرسول
فجذ بکفیه أعیانها
ولو آمنت قبل وقع العذاب
فقد یقبل اﷲ ایمانها.
چون انشاد اشعار پایان یافت عبداﷲ او را گفت : بنشین وی بنشست و در پیش روی عبداﷲ ناهار خورد. عبداﷲ خادم خود بخواست و در گوش او چیزی گفت. حفص را بیم بگرفت و گفت : ای امیر! بتو و طعام تو پناه جستم و عرب بکمتر از این خونها ببخشد. عبداﷲگفت : آنچه گمان برده ای نیست. آنگاه خادم ، وی را پانصد دینار بیاورد. عبداﷲ، حفص را گفت : این مال بگیر واز ما مبر. و دوری که از ما گرفته ای بنزدیکی مبدل ساز. رجوع به معجم الادباء شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید