او همی خواهد کز این ناخوش حفص
صد قفص باشد بگرد آن قفص.
مولوی.
|| بچه شیر. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ).شیربچه. || پوستین. || دوکدان. || قماش خانه. || آن اشتر که قماش بر او نهند. ( مهذب الاسماء ).حفص. [ ح َ ف َ ] ( ع اِ ) تخم کنار و جز آن. خسته نبق و دو لانه و مانند آن.
حفص.[ ح َ ] ( اِخ ) ابن ابی جبلة الفزاری. یکی از صحابه و راوی یک حدیث است ، ولی صحابه بودنش محل اختلاف است.
حفص. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن سلیمان بن المغیره ، مکنی به ابی عمربن ابی داود اسدی کوفی فاخری بزاز. او محدث و متروک است. صاحب معجم الادباء گوید: وی راوی عاصم بن ابی النجود باشد. حفص ربیب ِ ( پسر زن ) عاصم بود و قرائت را به عرض و تلقین از عاصم فرا گرفت. حفص گوید: عاصم مرا گفت قرائتی را که بتو آموختم آن باشد که عرضاً بر ابوعبدالرحمن سلمی از علی قرائت کردم و آنکه بر ابوبکربن عباش آموختم ، قرائتی است که بر ذربن حبیش از ابن مسعود عرض داشتم. حفص به سال 90 هَ. ق. متولد شد و ببغداد درآمد و در آنجا قرائت آموخت و مردم قرائت عاصم بتلاوت از او بگرفتند و مجاورت مکه گزید و در آنجانیز قرائت آموخت. یحیی بن معین گوید: روایت صحیحه ازقرائت عاصم روایت حفص باشد و او داناترین آنان بقرائت عاصم بود و بضبط قرائت بر شعبه ترجیح یافته بود. حفص بن سلیمان در سال 180 هَ. ق. بمرد. ( از معجم الادباء ). و رجوع به الفهرست ابن الندیم شود. در اکثر بلادروم و عرب قرآن کریم را بقرائت وی تلاوت مینمایند.
حفص. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن سلیمان خلال ، مکنی به ابی سلمه و ملقب به وزیر آل محمد. رجوع به ابی سلمه خلال حفص در همین لغت نامه شود.
حفص. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن عبیداﷲ الانصاری. مکنی به ابی عمر. محدث است.
حفص. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن عمران. الامام الرازی ، مکنی به ابی عمر. محدث است.
حفص. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن عمران برجمی. محدث است.
حفص. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن عمربن عبدالعزیزبن صهبان ( صهیب )، مکنی به ابی عمر الناوری. وی مقری ، نحوی و ضریر بود، و به سامرا درآمد. او راوی امامین ابی عمرو و کسائی است. وی امام قراء و در زمان خود شیخ عراق وثقه و بسیار ثبت و ضابط بود. در طلب قرائات سفرها کرد و بحروف هفتگانه و شواذ قرائت کرد و از این جمله بسیار شنید. بر ابو عمروبن العلا و کسائی بخواند و از آن دو روایت کرد و عربیت بر ابومحمد یحیی بن مبارک یزیدی بخواند. ابوداود گوید: احمدبن حنبل را بدیدم که از ابی عمر دوری ( حفص بن عمربن عبدالعزیز ) کتاب ما اتفقت الفاظه و معانیه من القرآن و کتاب اجزاءالقرآن و جز این مینوشت. دوری نسبتی باشد بدور و آن موضعی است به بغداد و محله ای است در جانب شرقی. ابوعمر به سال 246 هَ. ق. درگذشت. ( از معجم الادباء ) ( الفهرست ).بیشتر بخوانید ...