حفد

لغت نامه دهخدا

حفد. [ ح َ ] ( ع مص )تیزروی. بشتاب رفتن. شتافتن. شتافتن مردم در خدمت. شتافتن شترمرغ. شتافتن شتر. ( تاج المصادر بیهقی ). || شتاب کردن به طاعت و خدمت. به خدمت شتاب نمودن. ( منتهی الارب ). شتافتن در خدمت. بشتافتن در خدمت. ( اقرب الموارد ) ( زوزنی ). خدمت شتاب نمودن. ( غیاث ). در خدمت شتافتن و چست بودن در کاری. || خدمت کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). نیکو خدمتی : و فی الدعاء: و الیک نسعی و نحفد. حفود. حفدان.

حفد. [ ح َ ف َ ] ( ع اِ ) ج ِ حافد. حفدة. خدمتکاران. یاران. یاری گران. ( منتهی الارب ). || رفتاری است کم ازپویه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). یعنی کم از خبب. || فرزندان فرزند. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع حافا . ۱ - خدمتکاران . ۲ - یاران دوستان . ۳ - فرزند زادگان .
تیز روی بشتاب رفتن

فرهنگ معین

(حَ فَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ حافد. ۱ - خدمتکاران . ۲ - یاران ، دوستان . ۳ - فرزندزادگان .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
سرعت در عمل و خدمت. طبرسی فرماید: اصل حفد سرعت در کار است در دعا آمده «اللّهُمَّ اِلَیْکَ نَسْعی و نَحْفَدُ»: خدایا به سوی تو سعی و سرعت می‏کنیم. باعوان و یاران حفده گویند زیرا که در پیروی و طاعت سرعت به خرج می‏دهند. حفده جمع حافذ به معنی خدمتکار است یعنی: خدا به شما از زنانتان فرزندان و خدمتکاران عطا کرده است این خدمتکاران از فرزندان اند چون فرموده«مِنْ اَزْواجِکُم» و چون حافذ به معنی فرزند فرزند (نوه) نیز آمده شاید مراد از حفده نوه‏ها باشد. این کلمه فقط یک بار در قرآن آمده است .

جدول کلمات

یاران, دوستان, فرزند زادگان

پیشنهاد کاربران

بپرس