حفد
لغت نامه دهخدا
حفد. [ ح َ ف َ ] ( ع اِ ) ج ِ حافد. حفدة. خدمتکاران. یاران. یاری گران. ( منتهی الارب ). || رفتاری است کم ازپویه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). یعنی کم از خبب. || فرزندان فرزند. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
تیز روی بشتاب رفتن
فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
سرعت در عمل و خدمت. طبرسی فرماید: اصل حفد سرعت در کار است در دعا آمده «اللّهُمَّ اِلَیْکَ نَسْعی و نَحْفَدُ»: خدایا به سوی تو سعی و سرعت میکنیم. باعوان و یاران حفده گویند زیرا که در پیروی و طاعت سرعت به خرج میدهند. حفده جمع حافذ به معنی خدمتکار است یعنی: خدا به شما از زنانتان فرزندان و خدمتکاران عطا کرده است این خدمتکاران از فرزندان اند چون فرموده«مِنْ اَزْواجِکُم» و چون حافذ به معنی فرزند فرزند (نوه) نیز آمده شاید مراد از حفده نوهها باشد. این کلمه فقط یک بار در قرآن آمده است .
سرعت در عمل و خدمت. طبرسی فرماید: اصل حفد سرعت در کار است در دعا آمده «اللّهُمَّ اِلَیْکَ نَسْعی و نَحْفَدُ»: خدایا به سوی تو سعی و سرعت میکنیم. باعوان و یاران حفده گویند زیرا که در پیروی و طاعت سرعت به خرج میدهند. حفده جمع حافذ به معنی خدمتکار است یعنی: خدا به شما از زنانتان فرزندان و خدمتکاران عطا کرده است این خدمتکاران از فرزندان اند چون فرموده«مِنْ اَزْواجِکُم» و چون حافذ به معنی فرزند فرزند (نوه) نیز آمده شاید مراد از حفده نوهها باشد. این کلمه فقط یک بار در قرآن آمده است .
wikialkb: ریشه_حفد
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید