حظوظ

لغت نامه دهخدا

حظوظ. [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حظ. ( دهار ). حظاء. احظ. ( جمع بر غیر قیاس ). ( مهذب الاسماء ). حظوظة.
- حظوظ خمسه ؛ ( اصطلاح احکامیان از منجمین ) عبارت از خانه [ بیت ] و شرف و مثلثه و حد و وجه. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: کما یذکر فی لفظ الایصال. فی فصل اللام من باب الواو، هی بیت الکوکب ثم شرفه ثم المثلثة ثم الحد، ثم الوجه.
- حظوظ نفس ؛ ( عندالصوفیه ) مازادفی الحقوق کما سیجی ٔ.

فرهنگ فارسی

جمع حظ
( اسم ) جمع حظ ۱ - بهره ها برخورداریها . ۲ - خوشیها . ۳ - بدبختیها.

فرهنگ عمید

= حظ

پیشنهاد کاربران

در نهج البلاغه خطبه ۸۰ ابرانسان علی که رُک گو ترین مرد تاریخ است زنان را اینگونه تعریف کرده اند: إِنّ انِّساءَ نَواقِصُ الایمان، نواقص الحُظُوظ، نواقص العُقُول. . . که منظور از حظوظ همون مادیات و برخورداری
...
[مشاهده متن کامل]
از اموال دنیوی است خواهشاً بانوان محترم متن کاملش بخونید و برداشت و فهم سطحی نکنید منظور ابرانسان علی اینه که زن ها باید تحت ولایت یک مرد قرار بگیرند

حلاوت نفسانی.
بهره مندی از لذن نفس
لذت بردن
بقایای لذت های نفسانی

بپرس