حظر
لغت نامه دهخدا
حظر. [ ح َ ظِ ] ( ع اِ ) شاخ درخت هر چوب که با آن حظیره سازند. ( آنندراج ). || خار تر. || ( مص ) وقوع در حظر رطب ؛ افتادن در آنچه فوق طاقت است. || ایقاد در حظر رطب ؛ سخن چینی کردن. || آوردن حظر رطب ؛ آوردن بسیاری از مال مردم یا آوردن دروغ و مکروه. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
شاخ درخت یا هر چوب که با آن حظیره سازند
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. حرام کردن.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] حَظْر به معنای حرمت می باشد.
حظر در لغت به معنای منع و در کلمات فقها به معنای حرمت- از احکام پنج گانه تکلیفی- به کار رفته است
حظر در لغت به معنای منع و در کلمات فقها به معنای حرمت- از احکام پنج گانه تکلیفی- به کار رفته است
wikifeqh: حظر
[ویکی الکتاب] معنی حَضَرَ: حاضر شد - فرا رسید (در جمله"حَتَّیٰ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ﭐلْمَوْتُ")
معنی حَذَر: ترسیدن و دوری جستن
تکرار در قرآن: ۳(بار)
منع. راغب میگوید: حظر آن است که چیزی را جمع کرده در آغل بگذاری. (در این صورت آن چیز را از دیگران منع کردهای). از اینجاست که محظور به معنی ممنوع آمده است عطای پروردگار تو ممنوع نیست . هشیم: چوبهای خشکی است که میشکند و میریزد. محتظر (به صیغه فاعل) کسی است که برای باغ و یا گوسفندان خود محلّی میسازد این شخص چوبها و علفهای خشکیده را جمع کرده و در ساختن ان محل به کار میبرد مثلا آغلی از چوب و علف میسازد آیه شریفه درباره قوم صالح است یعنی: یک صیحه بر آنها فرستادیم مانند چوبها و علفهای خشکیده حظیره ساز شدند.
معنی حَذَر: ترسیدن و دوری جستن
تکرار در قرآن: ۳(بار)
منع. راغب میگوید: حظر آن است که چیزی را جمع کرده در آغل بگذاری. (در این صورت آن چیز را از دیگران منع کردهای). از اینجاست که محظور به معنی ممنوع آمده است عطای پروردگار تو ممنوع نیست . هشیم: چوبهای خشکی است که میشکند و میریزد. محتظر (به صیغه فاعل) کسی است که برای باغ و یا گوسفندان خود محلّی میسازد این شخص چوبها و علفهای خشکیده را جمع کرده و در ساختن ان محل به کار میبرد مثلا آغلی از چوب و علف میسازد آیه شریفه درباره قوم صالح است یعنی: یک صیحه بر آنها فرستادیم مانند چوبها و علفهای خشکیده حظیره ساز شدند.
wikialkb: ریشه_حظر
پیشنهاد کاربران
هوالعلیم
حظر: بازداشتن؛ حرمت
حذر: دور ی
حضر : حاضر بودن، مقابل سفر
حظر: بازداشتن؛ حرمت
حذر: دور ی
حضر : حاضر بودن، مقابل سفر