حط

لغت نامه دهخدا

حط. [ ح َطط ] ( ع اِمص ) کمی. || نازکی بدن و نرمی آن. ( منتهی الارب ). || ( ع مص ) کم کردن. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || از بالا به زیر آوردن. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). فرودآوردن به نشیب و فرونهادن. به نشیب آوردن. || فروکشیدن. ( زوزنی ). || افکندن. ( منتهی الارب ). فروافکندن. ( زوزنی ) ( مهذب الاسماء ). بیفکندن. ( دهار ). || فرودآمدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). فرودآوردن. ( دهار ). || فرودآمدن به منزل. || از بهای چیزی کم کردن. ( منتهی الارب ).کم کردن از قیمت : و از پس وی بسام [ سیستانی ] مولی لیث بن عبد مناف بن کنانه از بزرگی درجات وعلم بدان جایگاه برسید که خویشتن را بصدهزار دینار بازخرید از مولای خویش. گفتند که چیزی حط نخواهی گفت :نه که من خویشتن را بیش از این ارزم و نیک [ ظ: سبک ] نقد برکشید و بداد. ( تاریخ سیستان ). || صیقل دادن. || صیقل کردن چرم و نقش کردن بر آن با محط یعنی پکمال. نقش کردن چرم را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || زه برگرفتن از کمان. ( منتهی الارب ). کمان را زه فروکردن. کمان از زه فروکردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || زین و جهاز فروگرفتن از شتر و اسپ. ( منتهی الارب ). گرفتن زین. زین را از پشت ستور بگرفتن و پالان. ( زوزنی ). پالان و زین فروگرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || حط در طعام ؛ خوردن آن. || بردمیدن و آماهیدن و فربه شدن و تهبج کردن. ( منتهی الارب ). || فروافکندن بار. گرفتن بار. فروگرفتن بار.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) فرو نهادن فرو آوردن . ۲ - از بهای چیزی کاستن کم کردن . ۳ - ( اسم ) پستی .

فرهنگ معین

(حَ طّ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) فرو آوردن . ۲ - (مص ل . ) فرو آمدن .

فرهنگ عمید

۱. فرود آمدن.
۲. فرود آوردن.
۳. پایین آمدن بهای چیزی.

پیشنهاد کاربران

فروداوردن . . .
کسر، شان. . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
به حط طا ی دیرپایی تهران،
پایتخت طهاری .
از آن قانون نوشت، طرار طهرانی بیزارم. . .
. . . . . . . . .
باسپاس ازمدیرمحترم آبادیس
خوبی وطراوت هرروزتان راطالبم

بپرس