حضور داشتن


مترادف حضور داشتن: حاضربودن، حضور یافتن، آمدن ، شرکت کردن

متضاد حضور داشتن: غایب بودن

معنی انگلیسی:
present, be present, attend, to be present

جدول کلمات

بودن

مترادف ها

attend (فعل)
همراه بودن، توجه کردن، انتظار داشتن، حضور داشتن، رسیدگی کردن، مواظبت کردن، گوش کردن، در ملازمت کسی بودن، در پی چیزی بودن، از دنبال امدن، انتظار کشیدن، پرستاری کردن

فارسی به عربی

( حضور داشتن (در ) ) احضر

پیشنهاد کاربران

حُضور داشتَن: بودن، همراه / همپا بودن، آمده بودن، در پیشگاه بودن
بودن
شرکت داشتن
همپا بودن
نمونه:
�پرزیدنت بادبادی� در پاسخ به پرسشِ خبرنگاران درباره ی در میان نهادن ( طرح ) جُستار کشته شدنِ جمال خاشقچی در دیدار با شاهزاده ی عربستان گفت:
من بر آن نیستم ( قرار نیست ) با �محمد پور سلمان� دیدار داشته باشم. من در یک نشست جهانی همپا خواهم بود ( حضور خواهم داشت ) و او نیز در آنجا خواهد بود. �
...
[مشاهده متن کامل]

attendance
به پیشگاه آمدن، در پیشگاه بودن، هستیدن
بودن، حاضربودن، حضور یافتن، آمدن، شرکت کردن

بپرس