حضرمی

لغت نامه دهخدا

حضرمی. [ ح َ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به حضرموت که از بلاد یمن است. ( الانساب ) ( آنندراج ). ج ، حضرمیون. حضرمیین. حضارمه. ( آنندراج ).
- نعل حضرمی ؛ نعلی لطیف و باریک.

حضرمی. [ ح َ رَ ] ( اِخ ) ابن عامر اسدی. یکی از اصحاب پیغمبر است. وی با هیأتی از طرف بنی اسد نزد پیغمبر فرستاده شد. صاحب قریحه بود و اشعار نیک میسرود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به حضرموت از مردم حضر موت .
ابن عامر اسدی یکی از اصحاب پیغمبر است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حضرمی (ابهام زدایی). حضرمی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل بوده و یا در معانی ذیل به کار رفته باشد: • خاندان بافضل حضرمی، خاندانی از مشایخِ تَریم در حضرموت از تیره سعدالعشیرة قبیله مَذْحِج • بشیر بن عمر حضرمی، از یاران شهید امام حسین (علیه السلام) در کربلا• جندب حضرمی، به نظر برخی از مورخین، از شهدای کربلا• سعد بن بشر بن عمر حضرمی، از شهدای کربلا• سلیمان بن عوف حضرمی، از شهدای کربلا• عمر بن جندب حضرمی، از شهدای کربلا• عمرو بن احدوث حضرمی، از شهدای کربلا• حفص بن ولید حضرمی، کنیه اش ابوبکر، از امرای اموی و از والیان مصر• عبدالله بن عمرو حضرمی، ابْن ِ حَضْرَمی ، عبدالله بن عمرو (عامر؟) بن عبدالله بن عماد (مق ۳۸ ق /۶۵۸م )، از امرای طرف دار بنی امیه • اخنس بن مرثد حضرمی، از غارتگران خیام امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا• اسحاق بن حویه حضرمی، از غارتگران خیام امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا• جریر بن مسعود حضرمی، از لشکریان عمر بن سعد در جنگ با امام حسین (علیه السلام)
...

پیشنهاد کاربران

بپرس