حض

لغت نامه دهخدا

حض. [ ح َض ض / ح ُض ض ] ( ع مص ) برانگیختن. ( دهار ) ( ترجمان عادل ). برانگیختن کسی و جز آن. برانگیختن کسی را بر جنگ کسی. حِضّیضی ̍. حُضّیی. براوژولیدن بر کاری. ( زوزنی ). تحضیض. افژولیدن. || تحریض به طعام. برانگیختن کسی را بر طعام. ( آنندراج ). || فاشویدن آتش. ( تاج المصادر بیهقی ). حث. ( مهذب الاسماء ). افژلیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( ص ) تازه. ( غیاث از شرح نصاب ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) برانگیختن تحریک کردن .

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (مص م . ) برانگیختن ، تحریک کردن .

فرهنگ عمید

کسی را به کاری برانگیختن، برانگیختن.

پیشنهاد کاربران

نصیب، بهره
لطفا توجه داشته باشید اون *حظ* به معنای لذت بردن و کیف کردن فرق می کنه ، این *حض* به معنی تحریک کردن و وسوسه کردن هست که کاربرد بسیار محدودی هم داره برای همین اغلب این دو با هم اشتباه گرفته می شوند. . .
...
[مشاهده متن کامل]

حض : تحریک کردن ، وسوسه کردن و. . .
حظ : لذت ( بردن ) , کیف ( کردن ) ، احساس خوشایند همراه با شعف از کسی، چیزی و یا اتفاقی را گویند . . .

لذت بردن، کیف کردن

بپرس