حصون. [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حصن. ( ترجمان عادل ). دزها. دژها. قلعه ها : معاقل و حصون هند بر دست لشکر او زیر و زبر گردید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 417 ). پاک بنائی که برسازد حصون در جهان غیب از گفت و فسون.
مولوی.
راه لذت از درون دان نی برون ابلهی دان جستن از قصر و حصون.