پس چو تن باشد جهاد و اعتقاد
جان این کشتن نباتست و حصاد.
مولوی.
صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: موسم حصاد گاهی بواسطه پست و بلندی محل تفاوت نماید،چنانکه موسم حصاد محلی زودتر از محل دیگر رسد و حصاد حبوبات مختلفه هر یک به موسم خود پی درپی آمده هر یک را اسمی خاص بود. چنانکه حصاد گندم ( اول سموئیل ج 12 ص 17 ). و حصاد جو ( کتاب روت ج 1 ص 22 ) و غیره. گندم را با داسهای تیز میدرویدند. ( ارمیا ج 50 ص 16 ) و دسته ها و بافه ها بسته. ( روت ج 2 ص 16 ) ( مزامیر ج 129 ص 7 ). وبر عرابه ها گذارده به خرمن گاه میبردند. ( قاموس ج 2 ص 13 ). و در آنجا آنها را بواسطه گاو و اسبابی که مخصوص این کار بود کوبیده به باد میدادند و بموافق ( سفرتثنیة ج 25 ص 4 ) جایز نبود که دهان گاوان خرمن کوب را ببندد. و موسم ، حصاد موسم فرح و شادی بود. ( اشعیا ج 9ص 3 ) و حصاد در کتاب روت بیان مفصلا گشته است. اما درعهد جدید عیسی مسیح حصاد را اشاره با انقضای دنیا وانجام عالم میفرماید. ( متی ج 13 ص 39 ) که حصادکنندگان ملائکه میباشند و میفرماید که آن فرشته در آن وقت داس خود را پیش خواهد آورد «زیرا که حاصل زمین خشکیده است ». ( مکاشفة ج 14 ص 15 ) ( قاموس کتاب مقدس ). رجوع به درو شود.حصاد. [ ح ُص ْ صا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ حاصد. حصدة. دروگران. درودگران.
حصاد. [ ح َص ْ صا ] ( ع ص ) حاصد. دروگر. لغت مبالغه از حصاد. دروگر. ( مهذب الاسماء ). درودگر.
حصاد. [ ح َ ] ( ع اِ ) درو. هنگام درو.