لغت نامه دهخدا
حص. [ ح ُص ص ] ( ع اِ ) ورس. ( معجم البلدان ) ( بحر الجواهر ) ( اختیارات بدیعی ). اسپرک. || زعفران ، ج ،حصوص. || دانه مروارید. ( منتهی الارب ).
حص. [ ح ُص ص ] ( اِخ ) نام چند موضع است به نواحی حمص. و خمر آن معروف است. ( معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
سلام در برخی مناطق ایران مرکزی حص در معنای جایگاه و استراحتگاه چارپایان به کار می رود