حشری
مترادف حشری: شهوتران، شهوتی، هوسباز، هوسران ، حریص
متضاد حشری: خارشکی، قانع
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
حشری. [ ح َ ش َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حشر،یک تن از سپاه غیر منتظم : آن مردم حشری هزیمت کرد و لشکری چون هزیمت آنان بدید تیز براندن گرفت ، تا زان حشریان اندر آن هزیمت سه هزار مرد کشته شد. ( تاریخ سیستان ). || یک تن سخره. یکی به بیگار و شاکارگرفته شده : تا پنجاه هزار مرد حشری و بیست هزار مغول آنجا جمع گشت. ( جهانگشای جوینی ). و بفرمود تا از جانب جند نیز، توشی مردان حشری مدد فرستاد و بر راه بخارا روان شد. ( جهانگشای جوینی ). || دشنامی مر زنان را در تداول عوام فارسی زبانان. زن تباه کار. زن در دست رس همه کس. || مرد یا زن شهوت پرست. سخت مایل به عمل جنسی.
فرهنگ فارسی
ترکه و اموال آنکه او را وارثی نباشد
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] سرباز مزدور، چریک.
پیشنهاد کاربران
حشری ؛ اصطلاح حشری شدن در روابط جنسی و زناشویی و حیوانات اشاره به مفهوم حشر و نشر و محشور شدن در کنار یکدیگر و نزدیک شدن به همدیگر دارد.
درک بهتر این توضیح مرتبط با مطلب تحلیل شده زیر؛
... [مشاهده متن کامل]
حَشَد ؛ ریشه ی این کلیدواژه دو حرف ( ح ش ) می باشد که غالب ساختمان این کلمه با حرف ( د ) بسته شده است.
ذات آوایی حرف ( ه ح ) به دو صورت و یک آوا به گونه ای است که دارای یک ذات لطیف است که از محل صدور آوای آن از ابزارهای کلامی در دهان مثل لب دندان زبان حلق و سقف دهان بدون درگیری فیزیکی و خرامیدن قابل صادر شدن است و چون از عمق و انتهای حلق، آوای این حرف صادر می شود همراه با حرارت و انرژی می باشد به گونه ای که در یک هوای سرد زمستانی اگر بخواهیم دستانمان را گرم کنیم فقط با ادای این حرف یعنی ههههاااا کردن عمل گرما رساندن به دستانمان انجام می گردد و در کلماتی این حرف خودنمایی می کند که بُعد لطافت و گرما و جریان لطیفی از انرژی و نیرو در آن وجود داشته باشد. مثل حرارت حوره هوری مهار حرم رحیم حیات و. . .
ذات حرف ( ش ) به گونه ای است که در هنگام تلفظ یک جریان حجیم و صدادار و پخش را در ذهن تداعی می کند و نمایانگر یک جریان شارش گونه از انرژی و عناصر مادی و فیزیکی با حجم و کمیت زیاد می باشد. مثل شارش آبشار شرشر شیر شلنگ شل شورش و. . .
کلمه ی حشد از آن جهت به معنی جمعیت به زبان فارسی ترجمه و برگردان شده است که این دو حرف یعنی ( ح ش ) با ذاتی که دارند ساختمان این کلمه را ایجاد نموده اند.
اگر مفهوم باطنی این کلمه را در کلمات هم خانواده با این کلمه جستجو کنیم به کلماتی مثل ؛
( حَشَر محشر حاشور حشره حشیش حوش هاشم حاشا حشمت حَشم محتشم و . . . ) خواهیم رسید.
اصطلاح حشر و نشر که با حرف ( ر ) و ذات تکرار پذیری که آوایش دارد و برای این دو کلمه غالب سازی کرده است به راحتی معنای باطنی کلمه ی حشد را می رساند یعنی کلمه حشر به معنی به هم حاشور شدن و کلمه ی نشر به معنی از همدیگر منتشر شدن.
حَشَم ؛ اصطلاح خَدَم و حَشَم به خدمتگزاران در تعداد زیاد گفته می شود.
حشیش ؛ علف . غالب کلمه ی حشیش چون با حرف ( ش ) بسته شده نشان دهنده ی این است که این بوته علاوه بر علفی بودن آن، بوته ی این گیاه نیز دارای شاخ و برگ فراوانی می باشد.
محشر ؛ محل حشر و محشور شدن
حاشور ؛ در نقشه کشی صنعتی برای نشان دادن نمای محل برش خورده با نیم خط های به همدیگر نزدیک در طراحی ها نشان داده می شود.
حاشا ؛ کسی که با سروصدا به پا کردن و داد و بیداد کردن افرادی را به گرد خود جمع می کند.
حشره ؛ پشه های ریز و از هم پاشیده در آسمان و در تعداد و جمعیت زیاد ولی در حشر و نشر و محشور با یکدیگر و در کنار همدیگر.
اصطلاح حشری شدن در روابط جنسی و زناشویی و حیوانات اشاره به مفهوم حشر و نشر و محشور شدن در کنار یکدیگر و نزدیک شدن به همدیگر دارد.
احشام ؛ به گله ی حیوانات مثل گاو و گوسفند در جمعیت زیاد
و فراوان از این دست کلمات که با این مدل تحلیل و تفسیر می شود به معنای باطنی کلمات دست یافت.
هاشم حشمت محتشم ؛ به شخصی هوشمند و با هوش که با صفات اخلاقی نیکو و جاذبه ای که دارد افراد زیادی را به گرد خود و همدیگر، متحد و محشور می کند
تفاوت استفاده از دو حرف ( ه ح ) در کلمه ی حشمت و هاشم با دو صورت و یک آوا به خاطر حکمتی هست که در ذات آوایی و در نگارگری این دو حرف منطبق با واقعیت نهفته شده است.
به عنوان مثال حرف ( ح ) در کلمه ی بحر که در زبان فارسی به دریا ترجمه و برگردان شده است ، حرف ح در کلمه ی بحر که نگارگری و صورتگری و نقاشی آن به شکل موج دریا نیز طراحی شده است اشاره به پهنه ی وسیعی از سطح آب با عمق زیاد را دارد و کلمه ی بحر به صورت بَهر اشاره به بهره برداری از ثروت نهفته در عمق دریا را دارد. یعنی حتی مفهوم کلمه ی نهفته و پنهان نیز این مطلب را تأیید می کنند.
البته کلمه ی بَر به معنی خشکی در دو اصطلاح بحر و بر، یعنی دریا و خشکی، منشعب از کلمه ی برآمده و برآمدگی یا ورآمده مرتبط با مفهوم ورز آمده و ورزیده و ورزش می باشد.
درک بهتر این توضیح مرتبط با مطلب تحلیل شده زیر؛
... [مشاهده متن کامل]
حَشَد ؛ ریشه ی این کلیدواژه دو حرف ( ح ش ) می باشد که غالب ساختمان این کلمه با حرف ( د ) بسته شده است.
ذات آوایی حرف ( ه ح ) به دو صورت و یک آوا به گونه ای است که دارای یک ذات لطیف است که از محل صدور آوای آن از ابزارهای کلامی در دهان مثل لب دندان زبان حلق و سقف دهان بدون درگیری فیزیکی و خرامیدن قابل صادر شدن است و چون از عمق و انتهای حلق، آوای این حرف صادر می شود همراه با حرارت و انرژی می باشد به گونه ای که در یک هوای سرد زمستانی اگر بخواهیم دستانمان را گرم کنیم فقط با ادای این حرف یعنی ههههاااا کردن عمل گرما رساندن به دستانمان انجام می گردد و در کلماتی این حرف خودنمایی می کند که بُعد لطافت و گرما و جریان لطیفی از انرژی و نیرو در آن وجود داشته باشد. مثل حرارت حوره هوری مهار حرم رحیم حیات و. . .
ذات حرف ( ش ) به گونه ای است که در هنگام تلفظ یک جریان حجیم و صدادار و پخش را در ذهن تداعی می کند و نمایانگر یک جریان شارش گونه از انرژی و عناصر مادی و فیزیکی با حجم و کمیت زیاد می باشد. مثل شارش آبشار شرشر شیر شلنگ شل شورش و. . .
کلمه ی حشد از آن جهت به معنی جمعیت به زبان فارسی ترجمه و برگردان شده است که این دو حرف یعنی ( ح ش ) با ذاتی که دارند ساختمان این کلمه را ایجاد نموده اند.
اگر مفهوم باطنی این کلمه را در کلمات هم خانواده با این کلمه جستجو کنیم به کلماتی مثل ؛
( حَشَر محشر حاشور حشره حشیش حوش هاشم حاشا حشمت حَشم محتشم و . . . ) خواهیم رسید.
اصطلاح حشر و نشر که با حرف ( ر ) و ذات تکرار پذیری که آوایش دارد و برای این دو کلمه غالب سازی کرده است به راحتی معنای باطنی کلمه ی حشد را می رساند یعنی کلمه حشر به معنی به هم حاشور شدن و کلمه ی نشر به معنی از همدیگر منتشر شدن.
حَشَم ؛ اصطلاح خَدَم و حَشَم به خدمتگزاران در تعداد زیاد گفته می شود.
حشیش ؛ علف . غالب کلمه ی حشیش چون با حرف ( ش ) بسته شده نشان دهنده ی این است که این بوته علاوه بر علفی بودن آن، بوته ی این گیاه نیز دارای شاخ و برگ فراوانی می باشد.
محشر ؛ محل حشر و محشور شدن
حاشور ؛ در نقشه کشی صنعتی برای نشان دادن نمای محل برش خورده با نیم خط های به همدیگر نزدیک در طراحی ها نشان داده می شود.
حاشا ؛ کسی که با سروصدا به پا کردن و داد و بیداد کردن افرادی را به گرد خود جمع می کند.
حشره ؛ پشه های ریز و از هم پاشیده در آسمان و در تعداد و جمعیت زیاد ولی در حشر و نشر و محشور با یکدیگر و در کنار همدیگر.
اصطلاح حشری شدن در روابط جنسی و زناشویی و حیوانات اشاره به مفهوم حشر و نشر و محشور شدن در کنار یکدیگر و نزدیک شدن به همدیگر دارد.
احشام ؛ به گله ی حیوانات مثل گاو و گوسفند در جمعیت زیاد
و فراوان از این دست کلمات که با این مدل تحلیل و تفسیر می شود به معنای باطنی کلمات دست یافت.
هاشم حشمت محتشم ؛ به شخصی هوشمند و با هوش که با صفات اخلاقی نیکو و جاذبه ای که دارد افراد زیادی را به گرد خود و همدیگر، متحد و محشور می کند
تفاوت استفاده از دو حرف ( ه ح ) در کلمه ی حشمت و هاشم با دو صورت و یک آوا به خاطر حکمتی هست که در ذات آوایی و در نگارگری این دو حرف منطبق با واقعیت نهفته شده است.
به عنوان مثال حرف ( ح ) در کلمه ی بحر که در زبان فارسی به دریا ترجمه و برگردان شده است ، حرف ح در کلمه ی بحر که نگارگری و صورتگری و نقاشی آن به شکل موج دریا نیز طراحی شده است اشاره به پهنه ی وسیعی از سطح آب با عمق زیاد را دارد و کلمه ی بحر به صورت بَهر اشاره به بهره برداری از ثروت نهفته در عمق دریا را دارد. یعنی حتی مفهوم کلمه ی نهفته و پنهان نیز این مطلب را تأیید می کنند.
البته کلمه ی بَر به معنی خشکی در دو اصطلاح بحر و بر، یعنی دریا و خشکی، منشعب از کلمه ی برآمده و برآمدگی یا ورآمده مرتبط با مفهوم ورز آمده و ورزیده و ورزش می باشد.
شبق. [ ش َ ب ِ ] ( ع ص ) شهوتی و آزمند به آرمیدن با زن. ( از ناظم الاطباء ) . شدیدالشهوة. ( محیط المحیط ) .
واژه حشری
معادل ابجد 518
تعداد حروف 4
تلفظ hašari
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت نسبی، منسوب به حَشَر ) [عربی. فارسی]
مختصات ( حَ شَ ) [ ع . ] ( ص نسب . )
آواشناسی haSari
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
معادل ابجد 518
تعداد حروف 4
تلفظ hašari
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت نسبی، منسوب به حَشَر ) [عربی. فارسی]
مختصات ( حَ شَ ) [ ع . ] ( ص نسب . )
آواشناسی haSari
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
وَرَن = شهوت
بن خان: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
پس می توان داشت:
وَرَنگین = پر از شهوت، ح. ش. ر. ی، horny
( بسنجید با شرمگین، اندوهگین، خشمگین و . . . )
#پارسی دوست
بن خان: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
پس می توان داشت:
وَرَنگین = پر از شهوت، ح. ش. ر. ی، horny
( بسنجید با شرمگین، اندوهگین، خشمگین و . . . )
#پارسی دوست
منعظ. [ م ُ ع ِ ] ( ع ص ) هر آنکه آزمند جماع باشد. || فرج باز و فرازکرده شده از غایت شهوت . ( ناظم الاطباء ) . رجوع به انعاظ شود.
گرم شهوت . [ گ َش َهَْ وَ ] ( ص مرکب ) شهوت پرست . پرشهوت : گفتن افسانه های مهرانگیزکه کند گرم شهوتان را تیز. نظامی .
بر انگیخته شده جنسی
تمایل نشان دادن به رابطه جنسی با جنس مخالف
هم دخترا وهم پسرا
هم دخترا وهم پسرا
حشرناک = آنچه می حشراند.
حَشَریدَن = حشری شدن.
حشراندن = حشری کردن.
حشراندن = حشری کردن.
تمایل بیش از حد به رابطه جنسی
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
تمیتل پیدا کردن به عمل جنسی
حالتی که فرد به عمل جنسی تمایل پیدا می کند
هوس زیاد
تمایل به سوی
تمایل به ارضا شدن ، که معمولا بر اثر نگاه بد به نامحرم اتفاق میافتد .
هوس کردن خیلی زیاد به رابطه جنسی
تمایل بیش از حد به سکس
تمایل بیش از حد به رابطه ی جنسی
تمایل به سکسس اونم عمیقا گاهی حشری به معنی عمیق خواهی و زیاده خواهی هم هوس هم گفته میشه
میل بیش از حد ب سکس
میل جنسی زیاده
حالتی است که فرد تمایل انجام دادن سکس پیدا میکند
یعنی تمایل پیدا کردن به سکس . از جهتی هم یعنی تو دسترس بودن برای هوسبازان
داشتن حرس و طمع ( شهوت ) در چیزی.
از ریشه حَشَرَ به معنی بر انگیخته شده جنسی ، کسی که از شدت تحریک جنسی کنترل رفتار های خود را ندارد
حالتی که شخص در آن دچار تحریک جنسی شده و تمایل به سکس پیدا می کند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)