حشرجه
لغت نامه دهخدا
حشرجة. [ ح َ رَ ج َ ] ( ع مص ) خرخر کردن محتضر گاه جان دادن. غرغره محتضر و تردد نفس او. آمد و شد کردن جان در گلو وقت مرگ و گردیدن آواز در حلق در آن حال. خرخراک مرگی. ( مهذب الاسماء ). || گردیدن آواز خر در حلق وی.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید