حشرج
لغت نامه دهخدا
حشرج. [ ح َ رَ ] ( اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب. رجوع به عقد الفرید ج 7 ص 57 شود.
حشرج. [ ح َ رَ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ مکنی به ابی صخر. محدث است.
حشرج. [ ح َ رَ ] ( اِخ ) ابن نباتة مکنی به ابی بکر ( ابی مکرم ). محدث است.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید