لغت نامه دهخدا
حشاش. [ ح ُ ] ( ع اِ ) حشاشه ٔرمق ؛ بقیه جان در بیمار و جریح. ( اقرب الموارد ).
حشاش. [ ح ُ ] ( اِخ ) نام موضعی. و یوم حشاش ؛ نام یکی از جنگهای عرب است که بدانجا منسوب است. ( معجم البلدان ).
حشاش. [ ح ِ ] ( ع اِ ) جوالی که در آن حشیش باشد.
حشاش. [ ح ُش ْ شا ] ( ع ص ، اِ ) گردآرندگان حشیش. || گیاه شناسان پیله ور. صیدنانی. صیدلانی. عشاب. سحار. شجار. نباتی.
فرهنگ فارسی
( اسم ) بقی. روح در بیمار و مجروح .
گرد آورندگان حشیش گیاه شناسان پیله ور
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
کسی که شغل و کارش مربوط به دارو های گیاهی باشد، گردآورنده، کشاورز فروشنده گیاهان دارویی، پزشکی که در معالجات خود از گیاهان دارویی استفاده می کند و از این قبیل
1 - دارو فروش 2 - دارو ساز
دارو فروش. فروشنده گیاهان خشک
درو کردن بدون محدودیت . . در نوع و یا شناخت گیاه . . افکار. . انسان . . و هر نوع مانع و یا چیزی که در مسیر و یا مقابلش باشد.