حسیس

لغت نامه دهخدا

حسیس. [ ح َ ] ( ع اِ ) آواز نرم گذشتن چیزی که دیده نشود. ( ترجمان عادل ) ( منتهی الارب ). آواز نرم. صوت خَفی. || بانگ آتش. ( مهذب الاسماء ). بانگ کردن آتش. ( زوزنی ). || آواز جِن. || ( ص ) کشته شده. ( منتهی الارب ).
- جراد حسیس ؛ ملخ مرده به سرما. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

آواز نرم بانگ آتش

پیشنهاد کاربران

حَسِیسَ: به معناى صوتی است که احساس شود. لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا: مؤمنان و اولیاء الله صدای نفخه ی صور را آنچنان که دیگران احساس می کنند و می ترسند و اذیت می شوند، احساس نخواهند کرد و فرشتگان در زمان دمیدن در صور، به مؤمنان اطمینانِ خاطر خواهند داد که این عذاب برای آنان نیست.
نرم گذشتن کسی یا چیزی
از کمی عقل پروانهٔ خسیس
یاد نارد ز آتش و سوز و حسیس
✏ �مولانا�