حسیبک

لغت نامه دهخدا

حسیبک. [ ح َ ب َ] ( اِ ) روده بره شیرخواره که درپیچند بمقدار نارنجی و چند عدد از آن را بر سیخی بریان کنند. روده بره فربه باشد که آن را قطعه قطعه کنند، هر قطعه بمقدار وجبی و پنج پنج را در یکدیگر پیچیده در آش ماست افکنند. ( برهان قاطع ). حسرت الملوک. حسیب البزغاله. حسیب بزغاله. مُبار. مومبار. حسرةالملوک. بریان الفقراء. حسیب الملوک ؛ نان از حی [ یعنی از حاء ] :
حسیبک در پیچ و جیم زیجک.
بسحاق اطعمه.
شهله چربش دوله کیپا پاچه دست و کله سر
روده زیجک شش حسیبک دل کباب و خون جگر.
بسحاق اطعمه.

پیشنهاد کاربران

بپرس