حسکا

لغت نامه دهخدا

حسکا. [ ح َ ]( اِخ ) عبداﷲ افندی در خاتمه «ریاض العلماء» گفته است که «حسکا» و «حسکه » مخفف «حسن کیا» است. ( حاشیه کتاب النقض چ محدث ص 184 ). و آن لقب چندتن از دانشمندان شیعه در قم و ری در سده چهارم و پنجم بوده است.

حسکا. [ ح َ ] ( اِخ ) ابوطالب بابویه. سالها واعظ و مذکر مسلمانان بوده است ، وی در کتاب النقض همردیف حسکای قمی ، شمس الاسلام حسن و عبدالجبار مفید ذکر شده است. ( کتاب النقض ص 108 و 481 ).

حسکا. [ ح َ ] ( اِخ ) قمی رازی. منتخب الدین در فهرست خود که در ج 25 بحارالانوار مجلسی چاپ شده است ، گوید: نیای من شیخ امام شمس الاسلام حسن بن حسین بن بابویه قمی ساکن ری ملقب به حسکا فقیه ثقت بود. او نزد شیخ ابوجعفر در غری ( نجف )همه مؤلفات وی قرائت کرده بود، و نزد سلار و ابن براج نیز تلمذ کرده بود. چنانکه دیدیم او جد منتخب الدین صاحب فهرست معروف و نسب او بدین طریق به وی میرسد: منتخب الدین علی بن عبیداﷲبن حسن ( حسکا )بن حسین بن بابویه علی بن حسین بن موسی بن بابویه. رجوع به ابن بابویه و کتاب النقض ص 47، 51، 215، 184، 393 و 481 شود.

حسکا. [ ح َ ] ( اِخ ) ( مدرسه ٔ... ) یکی از مدارس شهرری بوده که آن را شمس الاسلام حسکا بنا نموده است ، و جای آن نزدیک سرای ایالت بوده و در آن نمازجماعت و قرائت قرآن و تعلیم قرآن کودکان و مجلس وعظو طریق فتوی معین بوده است. ( از کتاب النقض ص 47 ).

فرهنگ فارسی

یکی از مدارس شهر ری بوده که آنرا شمس الاسلام حسکا بنا نمود

پیشنهاد کاربران

بپرس