حسناء

لغت نامه دهخدا

حسناء. [ ح َ] ( ع ص ) زیبا ( زن... ). زن جمیله. ( غیاث ). تأنیث حسن. زن خوب. رجوع به نجیب شود. ج ، حِسان :
گردان بسان کفچه ای گردن بسان خفجه ای
و اندر شکمشان بچه ای حسناء مثل الجاریه.
منوچهری.
زهری عسل نوش عجوزه ای در جلوه حسنائی پرنیان پوش. ( تاریخ بیهقی ).
و گاه حسنا بی مّدبکار برند :
خانه چون خلد است و من چون آدمم زیرا مرا
حور گندم گون حسنا دادی احسنت ای ملک.
خاقانی.

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (ص . ) مؤنث حَسَن ، زن خوب روی .

دانشنامه عمومی

حسناء (شاعر). حسناء حریم یحیی برمکی و شاعربانوی عراقی در دوره اول عباسی بود. در نیمهٔ دوم سدهٔ سوم هجری می زیست و در شعرگویی ظریف وصف شده است. [ ۱]
عکس حسناء (شاعر)عکس حسناء (شاعر)عکس حسناء (شاعر)عکس حسناء (شاعر)عکس حسناء (شاعر)عکس حسناء (شاعر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس