حسن حضرمی
لغت نامه دهخدا
حسن حضرمی. [ ح َ س َ ن ِ ح َ رَ ] ( اِخ ) ابن محمد. او راست : کتاب الحدیث. ( ذریعه ج 6 بنقل از نجاشی ). و ممکن است این کلمه با ماده پیش یکی باشد.
حسن حضرمی. [ ح َ س َ ن ِ ح َ رَ ] ( اِخ ) رجوع به حسن باشعیب شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید