حسرت کش. [ ح َ رَ ک َ ] ( نف مرکب ) آرزومند. خواهنده : کینه میورزند با حسرت کشان دوره گردبخشد انصافی خدا پهلونشینان ترا.میرزا سلیمان حسابی اصفهانی.ای سوز عشق فارغم از قید هوش سازحسرت کش بهار مکن در خزان مرا.دانش ( از آنندراج ).تمنا ساخت این کار از برایم که بر حسرت کشانم حسرتی نیست.ظهوری.