حسرت ریختن

لغت نامه دهخدا

حسرت ریختن. [ ح َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) حسرت کشیدن :
زند جوش خوناب دل در جگر
ز دل حسرت چند ریزم به در.
ظهوری ( از آنندراج ).
آرزویی در گره بستم دُر یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم دریا شدم.
بیدل ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

حسرت کشیدن

پیشنهاد کاربران

بپرس