حسرت بردن


مترادف حسرت بردن: آرزوداشتن، حسرت آوردن، غبطه خوردن، رشک بردن

لغت نامه دهخدا

حسرت بردن. [ ح َ رَ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) تحسر. حسرت کشیدن. تمنا کردن. ( مجموعه مترادفات ص 123 ) :
بلکه زان مستان که چون می میخورند
عقلهای پخته حسرت می برند.
مولوی.
که همچون پدر خواهد این سفله مرد
که نعمت رها کرد و حسرت ببرد.
سعدی.
تأثیر خفته است بخاک درت شبی
حسرت کجا به بستر شبخواب میبرد.
محسن تأثیر( از آنندراج ).
به تلخی مردنست و هر سر مو حسرتی بردن
که اسباب خلاصی در گرفتاران شود پیدا.
واله هروی ( از آنندراج ).
به شب نشینی زندانیان برم حسرت
که نقل مجلسشان حلقه های زنجیر است.
( از اشعار دوران انقلاب مشروطه ).

فرهنگ فارسی

حسرت کشیدن تمنا کردن

مترادف ها

regret (فعل)
افسوس خوردن، حسرت بردن

فارسی به عربی

اسف

پیشنهاد کاربران

جای تأسّف که تکنولوژی تلسکوپ به بیشتراز 700 سال قبل برمیگرده وهنوز در بیشتر مدارس
وجود ندارد یا ازش استفاده نمیشه، وحسرت دیدن ماه وسیّارات وآسمان را بر دل دانشجویان
باقی ماند ودر ذهن تصاویر عظمت خلقت را تئوری وغیر واقعی حک شد!

بپرس