حسد آمد همگان را چنان کار ازو
برمیدند و رمیده شود از شیر حمیر.
ناصرخسرو.
بازان شاه را حسد آید بدین شکارکان شاهباز را دل سعدی نشیمن است.
سعدی.
برآن گلیم سیاهم حسد همی آیدکه هست در بر سیمین چون صنوبر او.
سعدی ( هزلیات ).
|| حسد بردن. رجوع به حسد بردن شود.