حسحاسی

لغت نامه دهخدا

حسحاسی. [ ح َ ] ( اِخ ) سمعانی گوید: نسب است به حسحاس بن هندبن سواةبن الحرب بن سعیدبن مالک بن ثعلبةبن داودبن اسدبن خزیمة. و حسحاسی بالولاء معروف به عبد بنی الحسحاس شاعری نیکوشعر است و او سیاه بود. وی را به عثمان بن عفان عرضه داشتند بیع را و او نخرید و گفت لاخیر فی الاسود. و بیت ذیل مطلعی است از یکی از قصائد او:
عمیرة ودع ان تجهرت عادیا
کفی الشیب و الاسلام للمرء ناهیا.
( انساب سمعانی ).

حسحاسی. [ ح َ ] ( اِخ ) عامربن امیةبن زیدبن الحسحاس النجاری الحسحاسی. از بنی النجار. منسوب است به جد اعلای خود. او صحابی بود و غزوه بدر رادرک کرد و در غزوه احد کشته شد. ( انساب سمعانی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس