حسام نسفی
لغت نامه دهخدا
از خاک اگرچه سنبل و سوسن که بردمد
آن زلف نیکوان بود و خد دلبران
از خاک اگرچه آب کنی هم روا بود
از بس که خفته اند درو ساده شکرّان.
از بزرگی شنیدم که در آن وقت که به سفر قبله رفته بود، چون به ری رسید چنین اتفاق افتاده بود که خاقانی در ری بود و حسام الدین به زیارت او رغبتی کرد و به نزدیک او شد. و عمر نوقانی که استاد قراء و داود دلها بود در خدمت او برفت ، و چون به محاوره یکدیگر انس گرفتند، خاقانی پرسید که مولانا را لقب چیست ؟ عمر نوقانی گفت مولانا شرف الدین حسام که به حسام بیان ، حق را شرح و باطل را شرحه کند. گفت : صاحب ِ نشکند . مولانا سخت از این سخن بشکست چه او در انواع علوم دینی استاد بود و در هر فنی از آن مقتدی ، او را به شعر پارسی نسبت کردن لایق منصب او نبود. گفت : آری در اوایل ایام جوانی و عهد شباب که مظنه نادانی باشد خاطر بدان شیوه بیرون شده است ، و دیر است تا آن سقطات را استغفار میکنم. خاقانی گفت : ای مولانا یا لیت که تمامی دیوان من تراستی و آن یک قصیده تو مرا، چه با آنکه اکثر عمر ما بدین منوال مصروف است... چندانکه خواستیم تا یک بیت بدین منوال بیاریم خاطر ما مسامحت نکرد، پس ساعتی بود غلامان درآمدند و پیش هریک یکتا اطلس و مهر زر بنهادند، حسام الدین معذرتی کرد و گفت :
گنجها بر دل خاقانی اگر عرضه کنند
نُه فلک دَه ِ یک آن چیز بود کو بدهد.
رجوع به لباب الالباب عوفی چ اروپا، ج 1 صص 165-169 و سبک شناسی بهار ج 3 ص 470 شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید