حسابی

/hesAbi/

مترادف حسابی: درست، دقیق، صحیح، حسابدان ، باشخصیت، متشخص، محترم، تمام، کمال، بقاعده، مربوط به حساب، منطقی، معقول، خوب، ممتاز، عالی، مطلوب، دل خواه، زیاد، کامل، قابل توجه، قابل ملاحظه، شایان

متضاد حسابی: بی حساب

برابر پارسی: درست، والا، ارزشمند

معنی انگلیسی:
arithmetical, reasonable, logical, reliable, neat, all-out, darned, crashing, heartily, respectable, tenable

لغت نامه دهخدا

حسابی. [ ح ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به حساب. فرد کامل. هر چیز که قدر و شانی داشته باشد. ( آنندراج ): آدم حسابی. زن حسابی. نجار حسابی. طبیب حسابی :
حسن تو حسابی شده مه در چه حسابست
خورشید ز رشک تو چنین در تب و تابست.
ظهوری ( از آنندراج ).
- حرف حسابی ؛ گفتاری معقول. سخنی منطقی. مدلل . درست. مقابل ناحسابی : حرف حسابی جواب ندارد.
- مرد حسابی ؛ مرد کامل. مرد معقول. مرد تمام.
|| مربوط به محاسبات : هرگونه بازیافت و دقت حسابی که داشته باشد مشارالیه به عمل می آورد. ( تذکرةالملوک ص 45 ). در آخر سال اسناد حسابی در دست داشته. ( تذکرةالملوک ص 45 ). دو روز دیگر از روزهای هفته در خانه خود به دعواهای حسابی عرفی میرسد. ( تذکرةالملولک ص 13 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب و مربوط به حساب . ۲ - عالم بعلم حساب حسابدان . ۳ - درست صحیح (( کاری حسابی کرده. ) )

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] ۱ - (ص نسب . ) منسوب به حساب . ۲ - (ص . ) دارای نظام و اصول درست . ۳ - (ق . ) به طور کامل .

فرهنگ عمید

۱. مربوط به حساب.
۲. [عامیانه، مجاز] راست، درست: حرف حسابی.
۳. بی عیب و نقص، بی کم وکاست: شغل حسابی.
۴. [عامیانه، مجاز] متشخص: آدم حسابی.

مترادف ها

arithmetic (اسم)
حساب، حسابی، علم حساب، حسابگر، سیاق، حساب دان

real (صفت)
واقعی، حقیقی، عملی، حسابی، موجود، صمیمی، طبیعی، راستین، غیر مصنوعی، بی خدشه

square (صفت)
گوشه دار، منصف، حسابی، منظم، برابر، چهار گوش، مربع، راست حسینی، جذر، چارگوش

arithmetical (صفت)
حسابی، مربوط به حساب

thorough-paced (صفت)
قابل، حسابی، دقیق گام، بهمه جور قدم تربیت شده

فارسی به عربی

حساب , حسابی

پیشنهاد کاربران

کنایه است از محترم ، متشخص و فهمیده و گاهی به منظور طنز و تمسخر برای بیان اعتراض گفته می شود . مثال : ( آدم حسابی این چه حرفی بود زدی!؟! )
well and truly
I went out and got well and truly ( =completely ) drunk
هلوزینب معاکم تابعتکم رجعو المتابعه حسابی
خوب و پسندیده آدم حسابی یعنی آدم با معرفت و فداکار
حسابی: [ اصطلاح در تداول عامه ]درست حسابی , بی عیب و نقص و اساسی، بدون کاستی، بی کم وکاست. کاملا ، واقعا.
( ( آرزو گفت . "من هم همان جوجه کباب بی استخوان " شیرین گفت "دوتا جوجه کبابِ حسابی ــــــــــ".
...
[مشاهده متن کامل]

سرپیشخدمت لبخند زد . "حسابی برشته . " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص22 . ) )

زیاد
این بی ریشگی حسابی ابزار دردسرشان شده
در این گزاره به جای حسابی میشه نوشت ، بسیار، خیلی،
بدون کاستی# بسیار زیاد

بپرس