حساب کتاب کردن: برآورد کردن ، محاسبه کردن. براورد کرد. به محاسبه دخل و خرج پرداخت .
( ( شیرین حساب کتاب کرد . نچ نچ کرد، لبخند زد ، اخم کرد ، جمع و تفریق و ضرب وتقسیم کرد . آرزو پای تلفن حرف زد ، توضیح خواست ، توضیح داد . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 14. ) )
( ( شیرین حساب کتاب کرد . نچ نچ کرد، لبخند زد ، اخم کرد ، جمع و تفریق و ضرب وتقسیم کرد . آرزو پای تلفن حرف زد ، توضیح خواست ، توضیح داد . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 14. ) )