حساب داشتن. [ ح ِت َ ] ( مص مرکب ) حساب داشتن با کسی ؛ با او معامله نقد و نسیه و مانند آن داشتن. || حساب داشتن در یک شعبه بانک ؛ حساب جاری یا پس انداز در آن بانک داشتن. || حساب نگاه داشتن : حساب امشب وفردا به زلف او همی دارم شمار ظلم و بیداد کسی برهم نمیگردد.
نظیری ( ارمغان آصفی ).
- حساب از خود داشتن ؛ کنایه از مغرور بودن. خاکساری پیش مغروران ندارد اعتباری گر حسابی داری از خود در حساب ما مباش.