حساب برکشیدن. [ ح ِ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دور کردن حساب. ( ارمغان آصفی ) : بر سواد عمر چون زد سوی کافوری بیاض یک قلم باید حساب آرزوها برکشید.مخلص کاشی ( از ارمغان آصفی ).|| پرس و جو کردن. به کار کسی رسیدگی کردن. از کسی توضیح اعمال خواستن.