حزو

لغت نامه دهخدا

حزو. [ ح َ زْ وْ] ( ع مص ) فالگوئی کردن. ( منتهی الارب ). از غیب خبر دادن. ( منتهی الارب ). فال گرفتن به مرغ. فال گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || تقدیر کردن. || برداشتن سراب چیزی را. ( تاج المصادر بیهقی ).

حزو. [ ح َ زْ وْ ] ( اِخ ) نام وادیی به نجد.

فرهنگ فارسی

نام وادی بنجد

پیشنهاد کاربران

بپرس