حریصی. [ ح َ ] ( حامص ) چگونگی و صفت و حالت حریص. حرص. شره. ولع :
علما را که همی علم فروشند ببین
به ربایش چو عقاب و به حریصی چو گراز.
ناصرخسرو.
از حریصی کار دنیا می نپردازی به دین خانه بس تنگست و تاری می نبینی راه در.
ناصرخسرو.
آن دگر بهر ترهب در کنشت و آن دگر بهر حریصی سوی کشت.
مولوی.
از حریصی گدای ره باشی باش قانع که پادشه باشی.
مکتبی.